داستان «مسیر یادگیری» در مغز | از تجربههای حسی تا قشر پیش پیشانی
همهی داستانهای یادگیری از یک جا شروع نمیشوند. گاهی از چشمها آغاز میشوند. هنگامیکه تصویری میبینیم یا از گوشها، وقتی صدایی میشنویم. بعضی وقتها از بینی، وقتی بویی تازهای به مشاممان میرسد. گاهی هم از لمس چیزی یا مزهای جدید.
اگر یک تصویر سوژهی ما باشد. داستان یادگیری از چشمها آغاز میشود. پرسش اساسی: یک عکس چگونه وارد مغز میشود؟ سپس چه اتفاقی روی میدهد؟
وقتی به یک عکس نگاه میکنیم، میلیونها ذرهی نور(فوتون) وارد چشم میشوند. سپس این فوتونها به شبکیه میرسند. سپستر سلولهای گیرندهی نوری(میلهای و مخروطی) نور را به پیامهای الکتریکی تبدیل میکنند. درست مانند این که سیمهای برق یک لامپ را روشن میکنند.
در ادامه پیامهای الکتریکی از عصب بینایی میگذرند و وارد تالاموس میشوند. تالاموس مانند ایستگاه مرکزی قطار است. زیرا پیامها را دریافت میکند. سپس تصمیم میگیرد که هرکدام باید کجا بروند.
یکی از جاهایی که تالاموس پیام رو میفرستد، آمیگدال است.(نگهبان احساسات)
او اولین واکنش احساسی را تعیین میکند:
• دیدن یک سگ ترسناک: ترشح آدرنالین و نورآدرنالین.( بدن آمادهی واکنش)
• دیدن یک اسباببازی دوستداشتنی: ترشح دوپامین و اندورفینها.(حس شادی و انگیزه)
• دیدن چهرهی مادر یا مربی مهربان: ترشح اکسیتوسین و سروتونین.( حس امنیت و آرامش)
• تجربهی ناامیدی یا شکست: افزایش کورتیزول.(استرس بالا میرود و یادگیری سخت میشود)
همزمان تالاموس پیام را به قشر بینایی در پشت سر میفرستد. در این هنگام تصویر با جزئیات بررسی میشود: شکل، رنگ و اندازه. بعد پیامها به هیپوکامپ میروند. جایی که خاطرات ذخیره شوند. سپس هیپوکامپ میپرسد: «این چیزی که دیدیم شبیه چی بود؟ آیا قبلاً همچین چیزی داشتیم؟».
پس از آن پیامها حرکت می کنند و به قشر پیشپیشانی میرسند.(مرکز قضاوت و تصمیمگیری)
حالا مغز همهی اطلاعات را با هم میسنجد: احساسات آمیگدال، خاطرات هیپوکامپ، جزئیات قشر بینایی. سپس تصمیم نهایی گرفته میشود.
این تصمیم همیشه منطقی نیست. بلکه گاهی تحت تأثیر تجربه، هیجان یا حتی لجبازی است. برای همین گاهی کودکی که بهترین غذا را دارد، قهر میکند. سپس میگوید:«معلومه دوسم ندارید.»
مسیر یادگیری یعنی:
۱- ورود پیامهای حسی
۲- عبور از تالاموس
۳- واکنش سریع آمیگدال(احساسات)
۴- مقایسه در هیپوکامپ(خاطرات)
۵- قضاوت نهایی در قشر پیشپیشانی
کلیدهای اصلی یادگیری:
•یادگیری تنها انتقال اطلاعات نیست.
•یادگیری بدون احساس و ارتباط اولیه پایدار نیست.
•وقتی هورمونهایی مثل دوپامین، اکسیتوسین و سروتونین فعال شوند، چراغ یادگیری کودک روشن میگردد. سپس مسیر حافظه قویتر میشود. اما وقتی کورتیزول و استرس بالا میرود، مغز به جای یادگیری بر بقا تمرکز دارد.
بنابراین هنگامیکه میخواهیم کودکی یاد بگیرد، بهتر است تنها بر محتوا تمرکز نکنیم. بلکه احساس، امنیت و لذت او را هم جدی بگیریم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.