نگاهی نو به نقش مربی، کودک و فضا در آموزش کودکان

در کلاسهایی که آموزش در آنها صرفاً انتقال اطلاعات از یک منبع به ذهن کودک است، چیزی از یادگیری واقعی باقی نمیماند. کودک در جایگاه گیرندهای منفعل مینشیند. سپس منتظر است دانشی از بیرون به او تزریق شود. اما آیا آموزش باید اینچنین باشد؟ آیا رشد، خلاقیت و تفکر انتقادی در چنین مدلی شکل میگیرد؟
برای بازتعریف یادگیری در دوران کودکی، باید به سه عنصر اصلی در فرآیند آموزش توجه داشت: کودک، مربی و فضا. این سهگانه، اگر در تعاملی پویا قرار گیرند میتوانند بستری برای یادگیری عمیق، لذتبخش و ماندگار بسازند. (یادگیری آمیخته با زندگی)
کودک: طراح تجربههای یادگیری
کودک تنها بازیگر عرصهی بازی نیست، بلکه خود طراح آن است. بازیهای خودساخته جایی است که کودک همزمان نقشهای: برنامهریز، مجری و ارزیاب را بر عهده میگیرد. هنگامیکه کودک تصمیم میگیرد بازی «ساختن یک دهکدهی جنگلی» را انجام دهد، ناخواسته به سراغ حل مسئله، طراحی ساختار، تقسیم وظایف و مذاکره با دوستانش میرود.
این فرایند ساده بستری برای رشد تفکر، زبان، مسئولیتپذیری و تعامل اجتماعی است. در چنین بازیهایی کودک خودش موقعیت را میسازد. سپس چارچوبها را تعیین میکند. سپستر در جریان بازی مفاهیم را کشف میکند. در این حالت «یادگیری» با «زندگی» همراه میشود.
مربی: همراهی در سایه نه هدایتگری از بالا
در این الگو مربی دیگر کسی نیست که آموزش را تحمیل میکند. بلکه کسی است که کنجکاوی را زنده نگه میدارد. مربی به جای اینکه «یاد بدهد» بستری میسازد تا در آن یادگیری بهطور طبیعی اتفاق میافتد.
بهجای آموزش مستقیم مفاهیم ریاضی، میتوان فضایی فراهم کرد تا کودک برای ساختن یک مسیر قطار، طول چوبها را مقایسه کند. سپس نظم عددی را درک کند. سپستر مفهوم «تناسب» را تجربه کند.
مربی در اینجا نقش معمار تجربه را دارد. کسی که محیط را آماده میکند تا با پرسشهایی باز ذهن کودک فعال شود. مهمتر از همه، اجازه میدهد: کودک اشتباه کند. سپس دوباره امتحان کند. سپستر خودش مسیر یادگیری را بیابد.
فضای یادگیری: مربی خاموش و زنده
«فضا» اگر هوشمندانه طراحی شود، میتواند بهتنهایی آموزنده باشد. کلاسهای محدود به میز و صندلی خلاقیت را محصور میکنند. اما اگر گوشهای برای ساختن، جایی برای تخیل، سطحی برای حرکت و دیواری برای تجربه وجود داشته باشد، آنگاه کودک با هر قدمی که برمیدارد، چیزی میآموزد.
برای نمونه در یک کلاس بازیمحور یک میز ساده میتواند امروز تبدیل به فروشگاه شود، فردا به بیمارستان و روز بعد به مرکز فرماندهی فضایی. این تغییرات نه تنها تخیل کودک را فعال میکنند. بلکه او را وارد دنیایی از نقشآفرینی، گفتگو، حل مسئله و همکاری میسازد.
ایده هایی برای برای طراحی بازی را اینجا بخوانید
یادگیری از مسیر طراحی بازی
«طراحی بازی» نقطهی تلاقی تخیل، منطق، هیجان و مهارتهای ارتباطی است. در این مسیر، کودک تنها بازی نمیکند بلکه ساختار میسازد. سپس قوانین وضع میکند. سپستر گروه را مدیریت میکند. بعد درگیر مفاهیم پیچیدهتری مانند: عدالت، نوبت، نتیجهی انتخابها و مسئولیت در برابر گروه میشود.
مربیانی که این فرایند را درک کردهاند دیگر به دنبال اجرای برنامههای از پیش تعیینشده نیستند. آنها یاد گرفتهاند که قدرت بازیهای طراحی شده توسط خود کودک، بسیار بیشتر از فعالیتهای هدایتشدهی بزرگسالان است.
سخن پایانی
آموزش واقعی از دل تجربه زاده میشود نه از تکرار. در دنیای متغیر امروز مهارتمحوری و انعطافپذیری از مهمترین نیازهای زندگی است. بنابراین بیش از همیشه نیاز داریم تا یادگیری را از حالت محفوظ و کنترلشده خارج کنیم.
کودکانی که فرصت طراحی، آزمون و خطا، ساختن و خراب کردن دارند، در آینده تبدیل به بزرگسالانی میشوند که اهل اندیشه، خلاقیت و مسئولیتپذیریاند.
در این میان، مربی باید بداند گاهی فقط کافیست بذر پرسشی کوچک بکارد. سپس اجازه دهد کودک خودش مسیر را پیدا کند. بنابراین فضای آموزشی باید انعکاسی از زندگی باشد: زنده، متنوع و در حال تغییر. یادگیریِ ریشهدار، از دل زندگی میجوشد و «بازی» زبان کودکانهی همین زندگی است.
منابع:
۱. Malaguzzi, L. (1996). The Hundred Languages of Children: The Reggio Emilia Approach. Ablex Publishing.
۲. Vygotsky, L. S. (1978). Mind in Society: The Development of Higher Psychological Processes. Harvard University Press.
۳. Wood, E. (2014). Free choice and free play in early childhood education: Troubling the discourse. International Journal of Early Years Education, 22(1), 4–۱۸.
دیدگاهتان را بنویسید